حالا که میرى یه وقت دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
من به تو تکیه زدم... با رفتنت
کوه من، من و زمینگیر نکنى
"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!
سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!
اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى
ولى بى سقا بشیم چه فایده؟!
همه از دست تو آبرو میخان
خاک پاهات و برا وضو میخان
اگه آب نشد نشد، پاشو بیا
بچه ها آب نمیخان عمو میخان
یه تار موت و به دنیا نمیدن
چشمات و به صدتا دریا نمیدن
به تو قول میدن تموم دخترام
بمیرن معجر به اینها نمیدن
به سرت عمود آهنین زدن
تو حسین شدى برا همین زدن
کمر تو کمر من و شکست
تا زمین خوردى من و زمین زدن
اى علمدار تو رو با علم زدن
قد و بالاى تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون بدست یکى یکى
اومدن روى تنت قدم زدن
صدامو تا نشنیدن کاری بکن
گریمو تا ندیدن کاری بکن
صدای اسباشونو نمیشنوی
دم خیمه رسیدن کاری بکن
نزن این نیزه ها رو با پا عقب
خودتو هی میکشی چرا عقب
تیر تو چشمت بود و افتادی حالا
از جلو درش بیارم یا عقب؟!
تو مگه قرار نبود دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوه من منو زمینگیر نکنى؟
روی پام چشمای دریاتو نکش
اینقدر روی زمین پاتو نکش
کاریه که شده پس گریه نکن
اینقدر به مشک چشماتو نکش
قطره قطره جمع شو دریا شو بریم
دوباره خوش قد و بالا شو بریم
بخدا بچه ها از تو راضی ان
همشون منتظرن پاشو بریم
وقتشه لرزش پامو ببینن
کمره انگشت نمامو ببینن
بهتره حالا نرم به خیمه ها
نمیخوام که گریه هامو ببینن
|
عباس ای عباس ، امیر سپاه من
عباس ای عباس ، همه تکیه گاه من
کویر بی آبی ، دخیل مشکت شد
فرات سیر آب است ، یه قطره اشکت شد
دل زمین خون شد ، چشه سَما بارید
می سوزه هی ماه از ، مصیبتت خورشید
چه حصرتا که خورده این دنیا ، به خشکیه لبات
چه غُصه هایی که می بارن از ، خجالت نگات
عباس ای عباس ، امیر سپاه من
عباس ای عباس ، همه تکیه گاه من
چه باورش سخته ، قَدِت چِنین باشه
چه جوری اِنقد تیر ، تو پیکرت جا شه
یَلِ رَشید مَن ، چی شد قد و بالات
چِشِت زَدَن اِنگار ، بگو چی شد چشمات
تو آسمونه تاریکم چندتا ، قمر مگه دارم
عبایی هم نمونده واسم تا ، تنت رو بردارم
خوش قد و بالا ، چه کردن با هِیبتت
خوش قد و بالا ، چه شُد سَروِ قامَتِت
عباس ای عباس ، امیر سپاه من
عباس ای عباس ، همه تکیه گاه من
رو قول تو خیلی ، همه حساب کردن
پیش سکینم آه ، تو رو خراب کردن
حرم عمو می خواد ، به خیمه ها بر گرد
کسی نمیخواد آب ، تو رو خدا برگرد
تُو که خودت می دونی این گُرگا ، نباشی شیر میشن
تو که نباشی دیگه خواهرها ، یه روزه پیر میشن
پاشو اباالفضل ، ببین داره دیر میشه
پاشو اباالفضل ، که زینب اسیر میشه
عباس ای عباس ، امیر سپاه من
عباس ای عباس ، همه تکیه گاه من
|
ای یل ، لشکر ، ثارالله ، ابوفاضل دخیلک
حضرت ، حیدر ، ثارالله ، ابوفاضل دخیلک
تو عرش خدا عباس ، چقدر دل سپرده داری
بین ارمنی ها هم ، چقدر کشته مرده داری
به یل عمه زینب ماشاءالله
به تجلای مهتاب ماشاءالله
به عموی رقیه ماشاءالله
به علمدار ارباب ماشاءالله
چشم تو دلبر ثارالله ابوفاضل دخیلک
هیبت محشر ثارالله ابوفاضل دخیلک
عمری دل گدایی کرد واسه کرم ابالفضل
من دیوونه میشم با دیدن حرم ابالفضل
بِه مَهِ هاشمیون ماشاءالله
به لبِ تشنه یِ آب ماشاءالله
به رجزهای ارباب ماشاءالله
به علمدار ارباب ماشاءالله
اَز اَزَل خادمِ عباسم ، ابوفاضل دخیلک
تا اَبَد آدَمِ عباسم ، ابوفاضل دخیلک
می بندم دخیلِ عشق ، تا اَبَد به عبای عباس
مجنونِ ابالفضلم به حسین به خدایِ عباس
به یل عمه زینب ماشاءالله
به تجلای مهتاب ماشاءالله
به عموی رقیه ماشاءالله
به علمدار ارباب ماشاءالله
|
آب آور را زدند / ناله ای پیچید در خیمه که لشگر را زدند
در میان نخل ها / دستها تا شد قلم گفتند حیدر را زدند
باز هم از پشت نخل / حرمله یک چشم،خولی یک چشم دیگر را زدند
خورد تا روی زمین / دید بر دیوار کوچه روی مادر را زدند
تا که کوتاهش کنند / تیغ ها از سمت پا بدجور پیکر را زدند
یک نفر مو را گرفت / یک تبر محکم به پایین آمد و سر را زدند
آستین شد موی سر / دزدهای قافله این بار معجر را زدند
روی تیغِ نیزه ها / ابتدا عباس را و بعد اصغر را زدند
چند باری او فتاد / باز محکمتر به روی نیزه حنجر را زدند
بار دیگر سر نماند / وای از پهلو نوکِ نیزه برادر را زدند
خواهرش با پارچه / بست سر را تا نیافتد حیف خواهر را زدند
|