همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد
دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد
دوباره زلزلهای بین بارگاه افتاد
اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد
ولی چه کوه عجیبی چقدر خم شده است
چقدر دور و برش رشته کوه کم شده است
بلند شد؛ به زمین خورد و گفت یادت هست
چگونه قامت رعنای خواهر تو شکست
مرا به خاک زد و روی سینه تو نشست
تو را به نیزه کشید و مرا به محمل بست
عصای پیریِ خواهر! قدم خمیده شده
شبیه قامت مادر! قدم خمیده شده
تو ای مسافر نیزه! چه خوش سفر بودی
جلوی محمل ما مثل یک سپر بودی
اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی
در این سفر همه جا منشاء اثر بودی
سرت به جای سر ما چه سنگها میخورد
چقدر جای حرم سنگ بیهوا میخورد
مرا پس از تو به بازار شامها بردند
چقدر در وسط ازدحامها بردند
برای سنگ زدن زیر بامها بردند
مرا به مجلس لقمه حرامها بردند
شراب خورد و تو را ازخجالت آبت کرد
حرام زاده تو را خارجی خطابت کرد
حرام ها! حرمَت را عذاب میکردند
برای بردن سرها شتاب میکردند
و خنده بر دل زار رباب میکردند
به پیش تشنه لبان آب آب میکردند
به تشنگان پر احساس وای خندیدند
به مشک پاره عباس وای خندیدند
امام دوم این کربلا امامت کرد
که قافله ز سفر آمد و اقامت کرد
اگر چه بر سر ناقه ولی قیامت کرد
چقدر جان به فدای تو و خیامت کرد
امام ناقه نشینم! اسیریم را دید
و لحظه لحظه ی احساس پیریم را دید
امام ناقه نشینم اسیرتر شده بود
در این سفر ز منم پیرتر شده بود
لبش هم از لب خشکم کویرتر شده بود
ولی به شام کمی سر به زیرتر شده بود
همین که راس تو در این مسیر می افتاد
سرش شبیه شما سر به زیر می افتاد
ببین که وعده نمودم چه زود برگشتم
ببین که سوختم و مثل عود برگشتم
از آتش دل خیمه چو دود برگشتم
سپید بودم و حالا کبود برگشتم
کبودی تنم از زخم تو فزون تر نیست
کبودیم که به اندازه های مادر نیست
در آن غروب که راس ستاره را بردند
به خیمه ها چقدر گوشواره را بردند
و چادری که شده پاره پاره را بردند
و پشت خیمه سر شیرخواره را بردند
اگر چه با سر این طفل همسفر شده ایم
هزار مرتبه مردیم و زنده تر شده ایم
|
میون همه دلها، امون از دل زینب
غم رأس بریده غم جسم دریده ، شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
میون همه دلها، امون از دل زینب
غم مشک دریده ، غم چشم دریده ، شده قاتل زینب ، شده قاتل زینب
میون همه دلها، امون از دل زینب
غم غصه و ناله ، غم پای سه ساله ، شده قاتل زینب ، شده قاتل زینب
میون همه دلها، امون از دل زینب
|
برادر با قلب پر تب، میارم اسمت رو بر لب
پای نیزه می شنوی تو،صدای لبیک زینب
برادر، علمدار تو هستم،برادر،من از عشق تو مستم
برادر،تا آخر پات نشستم
اگرچه بی حال و قد کمانم،اگر چه پرِ اشکه دیدگانم
تموم مقتل ها می نویسند قهرمانم
حسین جان،حسین سالار زینب
نگاه کن شاه ولایت، روزای تلخ اسارت
که اجر این روزا چیزی، نداره کم از شهادت
برادر،تموم حاصل من،برادر،غم تو قاتل من
برادر،نمیری از دل من
ببین که بار غصه کشیدم، تا حالا جز زیبایی ندیدم
دیگه بعد تو جانا ز دنیا دل بریدم
حسین جان،حسین سالار زینب
|
هر طرف می نگرم نیزه و شمشیر است
یارب حسین من تک و تنهاست
هر طرف می نگرم خیمه ای می سوزد
یارب حسین من در قتلگاه است
می رود و فوج غم همسفر زینب است
رأس عزیزش به نی راهبر زینب است
این همه سر گر جداست پس سر سقا کجاست
در سپرش می برن او سپر زینب است
خطبه ی آن مستطاب کرد عدو را مجاب
کاخ عدو شد خراب این هنر زینب است
باب سخن کرد لب گفت عدو با عجب
های که این زینب است یا پدر زینب است
حلقه کلامی بزن بر در این شیر زن
زمزمه ی یاحسین زنگ در زینب است
شام غریبان سحر ندارد
امشب سکینه پدر ندارد
|